سفر در زمان و مکان
 
 

 

سلام،

به وبلاگ ما خوش آمدید!

موضوع این وبلاگ علم تاریخ است و هر مخاطبش از ماجراجویان این دنیای شگفت آور!چشمک

این وبلاگ پروژه ی درسی ماست، بنابراین ان شاء الله تا پایان سال تحصیلی 93 - 1392 با شما هستیم... شاید هم بیشتر بمانیم؛ کسی چه می داند؟

با روحیه ی ماجراجویانه و پژوهشگرایانه ی ما (!) یک جا نشستن و از این حرف ها زدن خیلی سازگاری ندارد؛ امیدوارم همین قدر که گفتم برای ادامه ی راهتان کافی باشد ( = بفرمایید از مطالبمان دیدن کنید! )

 

پ.ن.1: بخش " موضوعات " نقشه ی شماست. راهنمای نقشه را در ادامه ی مطلب گذاشته ام. قبل از شروع حتماً یک نگاه بیاندازید.

پ.ن.2: لطفاً نظر فراموش نشود! 

پ.ن.3: من داشتم می رفتم، نه؟...

 

با تشکرلبخند

 

 می بینیمتان!

 

 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 مهر 1398برچسب:, :: 19:51 :: توسط : HS : 6r

 

فهرست اعلام این وبلاگ بر اساس حروف الفبا

در ادامه ی مطلب...



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 4 مهر 1398برچسب:, :: 18:22 :: توسط : SB : 3r

امیرکبیر معتقد بود که ملک جهان، آفتی بزرگ برای سلطنت ناصرالدین شاه است و این موضوع را بارها به شاه اعلام کرده بود و شاه هم پذیرفته بود که مادرش به شدت زیرنظر امیرکبیر و یاران وی قرار گیرد تا کار خلافی از او سر نزند، اما مهدعلیا برای آنکه بتواند به دسیسه گری هایش ادامه دهد و پیغام خود را برای براندازی امیرکبیر به افراد موردنظرش برساند در منطقه شهرری، امامزاده ای دروغین ساخت. ماجرا از این قرار بود که پیرمردی به نام حاجی علی، باغی داشت که پس از مرگ دخترش زبیده، وی را در آن باغ دفن کرده بود. مهدعلیا با آگاهی از این باغ دستور می دهد تا یکی از گیس سفیدان در میان دربار شایعه کند که خواب نما، شده و خواب زبیده خاتون دختر سیدالشهدا، که بعد از واقعه کربلا به شهرری آمده، را دیده که در این باغ مدفون است. جریان خواب قلابی بلافاصله در ارگ بر سر زبان ها افتاد و همه کسانی که از قبل توسط مادرشاه تحریک شده بودند، شاه را در فشار گذاشتند تا از مادرش بخواهد گنبد و بارگاهی برای زبیده خاتون برپا کند و شاه جوان و کم تجربه نیز خواسته آنها را پذیرفت.

مهدعلیا به خواست خود، مخارج احداث بقعه و بارگاه را تقبل کرد و به بهانه سرکشی به ساختمان و زیارت هرچند روز یکبار به شهرری می رفت و در آنجا پیغام های نهانی اش را برای افراد موردنظر می فرستاد. توسط همین پنهان کاری ها بود که نواب توانست فرمان عزل امیرکبیر را از شاه بگیرد و وی را به باغ فین تبعید کند.مادر شاه به دلیل علاقه ای که به میرزا آقاخان نوری خوش سیما داشت وی را جایگزین امیرکبیر کرد و سرانجام در حالت مستی ناصرالدین شاه، حکم مرگ امیرکبیر را از شاه گرفت و عزت الدوله دخترش را عزادار کرد. در این دوران، دوباره مهدعلیا به دوران اوج خود بازگشت و دربار را کاملا در اختیار خود قرار داد به طوری که در امر عزل و نصب افراد دخالت کامل داشت.

مهد علیا در اواخر عمر نسبت به انجام امور مذهبی متمایل گشته بود. وی در املاک پدری خویش در حضرت عبدالعظیم، مدرسه‌‏ای ساخته و دکاکین اطرافش را موقوفه قرار داد. و در عمارت خود حسینیه‌‏ای بنا نمود و بساط تعزیه‌‏ای همه ساله ایجاد می‏کرد و به انجام مراسم تاسوعا و عاشورا اهتمام می‏ورزید. در ماه صیام بانوان درجه اول حرمسرا را جمع می‏نمود و بر سر سفره افطار می‏نشانید و پس از آن برای مقابله قرآن مجید، انجام اعمال شبهای احیا و خواندن ادعیه در تالار مخصوص گرد می‏آورد. گاه خود به تلاوت قرآن می‏پرداخت و گاه شاه به طور سرزده در جمع شرکت می‏کرد و به مقابله می‏پرداخت. در ماههای محرم و صفر نیز همه روزه چند تن از روضه‏‌خوانهای خوش صوت یکی پس از دیگری بر این مجالس عزا گرد می‏آمدند و به ذکر مصیبت می‏پرداختند. مهدعلیا همچنین به اعیاد ملی و مذهبی توجه داشت و جشن‏هایی در آن روزها برگزار می‏نمود و هدایای به اهل حرم می‏داد. اسناد باقیمانده از قروض مهدعلیا پس از مرگ بیانگر این نوع کارهای اوست.

سرانجام مهدعلیا در 70 سالگی در ششم ربیع الثانی 1290ه . ق هنگامی که ناصرالدین شاه به سفر فرنگ رفته بود، در تهران درگذشت و تا بازگشت شاه، جنازه وی را در مسجد سلطانی شاه، نگه داشتند و بعد از آمدن ناصرالدین شاه، وی مدتی بر سر جنازه گریست سپس به فرمان وی جنازه او در حرم حضرت معصومه(س) در قم به خاک سپرده شد.

فرآوری : طاهره رشیدی

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان


 منابع:1-آفتاب / 2- نورپرتال / 3-سیمرغ


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 13:54 :: توسط : HS : 6r


بعد از مرگ محمدشاه قاجار در محله باغ فردوس، مهدعلیا بلافاصله میرزا آغاسی را طی نامه ای از صدارت عزل کرد تا آنجا که آغاسی از ترسش به حرم حضرت عبدالعظیم پناه برد و از فردای روز درگذشت شاه، وی عملا زمام امور مملکت را به دست گرفت و به مدت 44 روز تا رسیدن پسرش ناصرالدین شاه به تهران، فرمانروای پایتخت بود و سفرا، نمایندگان خارجی مقیم تهران برای حل مشکلات با وی مذاکره و مکاتبه می کردند.

وی با همکاری کشورهای روسیه و انگلیس و ترفندهای خاصش، توانست دست عباس میرزا نایب السلطنه و خدیجه خانم زن دیگر محمدشاه را از سلطنت کوتاه کند و آنها با کمک میرزا معتمدالدوله به سفارت انگلستان پناه بردند و در آنجا تحصن کردند. مشهور است که در این زمان وی در در های پشت پرده زنبوری می نشست و به گزارش های ماموران گوش فرا می داد و به رتق و فتق امور می پرداخت و علی قلی میرزا اعتضادالسلطنه را به پیشکاری خود انتخاب کرد.

مهدعلیا در این دوران دو چادر بر سر می کرد، یک چادر مشکی به نشانه سوگواری در مرگ شوهر و چادر دیگری به رنگ الوان به شادمانی از پادشاهی فرزند. با رسیدن شاه و امیرنظام (امیرکبیر) به پایتخت، مهدعلیا تصمیم داشت که میرزا آقاخان نوری را صدراعظم کند که ناصرالدین شاه، میرزا تقی خان را صدراعظم کرد و تیر مادر شاه به سنگ خورد و برای مدتی، حکومت تهران از دستش خارج شد.

امیرکبیر که با دسیسه های مهدعلیا آشنایی داشت و می دانست وی در پشت پرده های حرمسرا مشغول کشیدن نقشه و توطئه است، دایره عمل وی را در دربار محدود کرد.

اگر شاه قاجار بر تخت سلطنت به امیران و وزیران دستورهای مملکتی می داد، مهدعلیا نیز در قصر خویش بسیاری از کارها را به دست گرفته بود و شوراهای غیررسمی که نقش مخرب در اداره امور کشور را داشت، به راه انداخته بود.

( ادامه دارد )


فرآوری : طاهره رشیدی

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 13:50 :: توسط : HS : 6r

 

( برداشت از شماره ی 93 ی مجله ی دانستنی ها )

اولین تلفن همراه را هیچ کدام از این غربی ها و شرق آسیایی ها نداشتند؛ بلکه سفارش ناصرالدین شاه قاجار بود.

این سفارش که ساخت کارخانه ی البیس سویئس بود حتی در دنیای آن زمان هم بی نظیر بود. این تلفن تنها با زدن به کابل های کشیده شده در مسیر کار می کرد. بعضی می گویند که او  از این تلفن برای سرکشی به عهد و عیالات هنگام سفرهایشان استفاده می کرده است. البته بعضی هم معتقدند که شاه قاجار باغ وحشی شخصی داشته و از تلفن همراهش برای احوال پرسی از شیر و ببرهای آن جا استفاده می کرده. البته با توجه به قدرت زنانی چون مهدعلیا بعید نیست که منظور از شیر ها و ببرهای نقل کننده، همان زنان قدرتمند حرمسرا باشند که زوزشان از بسیاری از مردان بیشتر بود.

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 13:13 :: توسط : HS : 6r

 

دوران قجر که تهران، طهران بود شهر همین جوری پر از اتوبان و ماشین نبود؛ شهر برای خودش محله هایی داشت و هر محله ای هم بروبیایی. محله ها برای خودشان افرادی داشتند که در نبود پلیس های امروزی و گزمه هایی که وظیفه شان را درست انجام نمی دادند، امنیت را فراهم کنند. این افراد لوطی ها و داش ها بودند. این که لوطی ها باید چه خصوصیاتی داشته باشند خودش یک مطلب جداست، اما باباشمل ها لوطی هایی بودند که در واقع ارتقای مقام پیدا کرده بودند. آن ها بین لوطی ها پیشکسوت بودند، اخلاق جوانمردی  را بیش از بقیه رعایت می کردند و در ورزش های زورخانه ای تبحر داشتند.


منبع: دانستنی ها، شماره ی 93، صفحه ی 70

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 12:43 :: توسط : HS : 6r

 

به علت ازدیاد، لیست نام ها در ادامه ی مطلب...

 

 یادداشت نویسنده ی این مطلب : ترجیحا این اسم ها را بلند بخوانید. این کار باعث افزایش خلاقیت شما خواهد شد!

( نمی دانید چه اسم های جالبی که به ذهنتان خطور نمی کند! )

 

 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:, :: 15:34 :: توسط : HS : 6r

 

این بخش کلمه از واژه ی اوستایی xšaita گرفته شده که بخشی از نام جمشید، نخستین پادشاه دوران طلایی اسطوره های ایرانی است.

واژه ی خراسان با واژه ی خورشید هم ریشه بوده و به معنای «برآمدن خورشید» است.

 


منبع: دانستنی ها، شماره ی 92، 25 آبان 1392، صفحه ی 99

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, :: 20:21 :: توسط : HS : 6r

 

آغا محمد خان قاجار بعد از این که پایه های حکومتش را محکم کرد، دستور داد قبر کریم خان زند را بشکافند.

کریم خان زند پس از مرگش رو به روی ارگ کریم خانی در شیراز به خاک سپرده شده بود؛ جایی که امروز به موزه ی پارس مشهور است.

آغا محمد خان که پیش تر بر شیراز چیره شده بود، وقتی پس از دوره ای جنگ و گریز در نواحی مختلف ایران در تهران مستقر شد، دستور داد قبر کریم خان را بشکافند و بقایای جسدش را به تهران منتقل کنند. به دستور اولین شاه قاجار، استخوان های کریم خان را در زیر پله های کاخ گلستان دفن کردند. آغا محمد خان می خواست جسد کریم خان جایی باشد که هر روز از روی آن رد شود!


منبع: دانستنی ها، شماره ی 92، 25 آبان 1392، صفحه ی 75

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, :: 20:21 :: توسط : HS : 6r

آش شله قلمکار در فارسی نمادی از هرج و مرج و بلبشو است.البته یک دلیلش اینست که آش شله قلمکار غذای شلوغ پلوغی است که پر از مواد و ادویه های مختلف است ولی دلیل اصلی که از عبارت این آش برای توصیف درهم ریختگی و آشفتگی استفاده می کنندبرمی گردد به یکی از ماجراهای مربوط به دوره قاجار.ناصرالدین شاه نذر داشت سالی یکروز،آنهم در بهار به شهرستانک در غرب تهران و بعد ها به سرخه حصار در شرق برود.به فرمان او 12 دیگ آش بار می گذاشتند که پر از مواد مختلف بود و برای تهیه گوشتش 14 گوسفند را سر می بریدند.(برای مطالعه روی ادامه مطلب کلیک کنید)



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 15 آبان 1392برچسب:, :: 22:28 :: توسط : SB : 3r

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 139
بازدید کل : 13469
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1